۲۶ خرداد۱۶:۲۳
روزی که به مشهد رفتیم دایی ام به خانه ی مادر بزرگم که ما در آن جا مهمان بودیم آمدند.
من را با خودشان به خانه شان بردند و من چند روز ماندم.
وقتی برگشتم خانه ی مادر بزرگم داداشم رفته بود و ریش تراشش هم جا گذاشته بود .من پیدا کردم.
پسر دایی ام هم با من آمده بود.
مادرم ریش تراش را به او داد تا به بابام بدهد. ولی او ابرو هایش را زده بود.
و لاین بود خاطره ی من
سلام
خیلی کار جالب میکنی که داری خاطراتت رو جمع آوری میکنی
فقط راستش رو بگو کلک خوذت نبودی که با ماشین ریش تراش...
راستش رو بگو دیگه !